دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

خاطرات 4 ماهگی

عشق مامان و بابا چهار ماهه شد یکی یدونه نازو دردونه   ماهگیت مبارک عروسک مامان با خنده هاش دل میبره بعد از لبخند و خنده صدادار نوبت به قهقهه عزیز دلم رسید . دیگه طوری شده بودی که وقتی یه کم قل قلکت میدادیم یا شعری رو با آهنگ زیر و بم می خوندیم یا اعدادو تا پنج برات مشمریدمو آخرین حرفو بلند می گفتیم میزدی زیر خنده و با صدا می خندیدی . اونموقع بود که ما لذت می ردیم و بیشتر باهات بازی می کردیم تا بیشتر برامون بخندی کلی ازت فیلم گرفتم جیگرم . اینجا دختر آتیش پاره شده بودی با خودم بردمت اتاق خودمون روی تخت خوابوندمت بعد باهات شوخی می کردمو می پریدم روی تخت تو هم از خده غش می کردی عشق مامان...
8 خرداد 1393

خاطرات 3 ماهگی

دخمل مامان خوشکل بابا امید زندگی ما  ماهگیت مبارک تپل شدن دخملی و خوشحالی ما وقتی دکتر اجازه داد که کنار شیر مامان شیر خشکم هم استفاده کنی زود وزن گرفتی و گوشت اومدی . دیگه یکمی لپ داشتی وای که چقدر دلم می خواست لپتو بگیرم تو دستم . ولی دلم نمی یومد . یه بار نیم رخت روی بالش به نظرم خیلی شیرین و معصوم اومد همون موقع شکار لحظه کردمو ازت عکس گرفتم خواب ناز یکبار از خواب ناز بیدار شدی و اطرافتو ی نگاهی انداختی بعد منو دیدی که کنارت نشستم . برام ناز می کردی و انگاز هنوز دلت می خواست بخوابی . یه کم که خستگی بدنتو گرفتی و کامل چشاتو باز کردی مامان شروع کرد نوازش کرد و نرمش دادن بدنت . ...
2 ارديبهشت 1393

خاطرات 2 ماهگی

اولین عید نوروز عزیز دلم ، نی نی فسقلی ما ؛ برای عید نوروز 93 ما سه نفره شدیم و  خیلی خوشحالیم که حالا بعد از 4 سال جمع ما 3 نفره شده . برا تحویل سال به خاطر وجود تو گل نازم میز هفت سین چیدم . سبزه خریدم . ماهی قرمز دو تا خریدیم و خلاصه هفت سینو کامل کردم و بعد سه تایی چند تا عکس با سفره هفت سین انداختیم . بابا به خاطر تو خیلی ذوق داشت و کلی عکس یادگاری گرفت که یکیشو اینجا برات میذارم اولین عیدت مبارک عشق مامان و بابا .......... بعد از اینکه خونه عکسامونو انداختیم و سال تحویل شد رفتیم خونه مامانی . بابایی بهت 50000 تومان عیدی داد دستشون درد نکنه . کلی هم با دایی و خاله مشغول شدی . دایی علیرضا&...
1 فروردين 1393

خاطرات 1 ماهگی

تولد یک فرشته دیانا جونم ساعت 10:30 صبح روز دوشنبه  28 بهمن ماه 93  با وزن 2.890 و قد 46 در بیمارستان فاطمه زهرا توسط دکتر مطهری چشمای قشنگشو به دنیا باز کرد و شادی زیادی به ما هدیه داد . این وبلاگ هدیه ما به عزیز دلمونه تا اتفاقات قشنگ و مهم زندگیشو توی اون ثبت کنیم تا  گل خوشگلمون فرداها بزرگ که شد اونو بخونه  و لذتشو ببره . دست و پای کوچولو مهمونهای دخملی خیلی ها برای چشم روشنی و تبریک تولدت به ما و دیدن تو اومدن خونمون . خاله ها و دختر خاله ها و دایی ها و بابا بزرگ و مامان بزرگ و عمه ها و ختر عمه ها و دوستای من و  مادر شوهر خاله زهرات...
1 اسفند 1392

خاطرات 0 ماهگی

اینجا فرشته خانم فسقلی ما 6 هفته و چهار روزشه کتاب و آلبوم خاطرات دیانا جونم عسل مامان ؛ وقتی قرار بر این شد ما صاحب یه نی نی فرشته بشیم کتاب ریحانه بهشتی که عکسشو برات اینجا گذاشتمو شروع کردیم به خودندن . دستوراتشو تا جائیکه ممکن بود انجام دادم و دعا کردم که خدا یه کوچولوی سالم و صالح و خوشگل مامانی بهموم بده . سیسمونی دختر نازم ، آبانماه 92 با خاله فائزه و مامانی و بابا مجید رفتیم کرج فروشگاه شمیم خرید سیسمونیت . اونموقع تو فسقلی 5 ماه و نیمت بود . کلی برات لباس و وسیله خریدیم . همگی خیلی ذوق داشتیم . برای کالسکه کریر و .... ، عروسک ،‌خرس و سگ پشمی ،‌لباس تو خونه ،‌لباس مجلسی ،‌...
14 تير 1392