دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

پا توکفش بزرگترا

خب ، این روزا قند و نبات ما علاقه زیادی به کفش بزرگترها پیدا کرده و دائم پا تو کفش بزرگترها میکنه ، حالا اگه سختم راه رفت یا حتی اگه زمین خورد براش مهم نیست  !!! ...
31 فروردين 1394

بازی در حیاط خانه

    و باقی عکسهای توپ در ادامه مطلب شیطنت از چشم سیاهش میباره !!! این هم طبق معمول پله نوردی خونه مامانی - بابایی بالاخره نمیشه که برا مامان جونم ژست عکس نگیرم ... مادر به قربون اون خنده هات شیرین دوست داشتنی من آخ قربون اون شیرین خندینت جاااااااااااااااااااااان مادر ،‌نفسمی ...
29 فروردين 1394

جمعه و پارک و گلخانه و یه گذری هم به فروشگاه بابا جون

دختر نازدونه ما به دلیل طولانی بودن تعطیلات و ددر رفتن ، دیگه عادت کرده و باید میبردیمش پارک . یک اخر هفته در هوای پاک و دلچسب گلخانه و پارک ...و دخترک نوپای من که از راه رفتن مستقل در خارج از محیط خانه... سراپا شور است و اشتیاق.. دختر لطیف من گلهای سرخ رو نوازش میکرد و ازششون خوشش اومده بود از سرسره اولش می ترسید ولی کم کم عادت کرد . یه نفسی تازه بکنم !!! یه ژستی هم برا مامان عکاسی باشی بگیرم  دست آخر هم نیم ساعتی رفتیم فروشگاه تا جنس های جدیدو که رسیده بود چک بکنیم  دختر شیطون باید بره تو کارتون تا بزاره باباجون ودای...
28 فروردين 1394

نوپای چهارده ماهه هشت دندانه !

و اما داستان ما و دخترک چهارده ماهه در این روزها... فسقلی شیرینم چند روز مانده به تولد یک سالگیش اولین قدمهای مستقل زندگیش را برداشت..و حالا بعد از گذشت دو ماه به اندازه ای در راه رفتن تبحر پیدا کرده که در چشم به هم زدنی کل خانه را با قدمهای کوچکش طی میکند..از این سر خانه به آن سر..و در این راهپیمایی کنجکاوانه به هر سوراخی سرک می کشد..هر کشویی را باز میکند و محتویات آن را برایمان بیرون می ریزد..سیمهای وسایل الکترونیکی خانه را گردن بند میکند و به گردن می آویزد...سری به سطل زباله میزند ...در نبود دایی جانش اتاقش را حسابی سر و سامان می دهد و مرتب میکند !..با تلفن و موبایل صحبت می کند ...و در  این میان هر وقت هم صدای موزیک شادی در ...
26 فروردين 1394

تولد یه نی نی به نام نیکا

20 ام فروردین زاد روز نیکا کوچولو ، نوه ی خاله ی مامان جونیت بود و شما 23 ام رفتی به دیدنش . اینم عکسای فسقلی عزیزم تولدت مبارک . صد ساله بشی .   ...
23 فروردين 1394

خاطره می شود ...

خاطره میشود : لحظه ای که دخترکم همزمان با شیرین کاری برای بابایی و دایی جون زمانیکه چهار زانو سر سفره نشسته بود با سر توی کاسه دیزی رفت و تمام صورت و سرش زرد و نارنجی شد و راهی حمام و آب بازی شد ... یا زمانیکه که دور از چشم ما در مسیر مهمانی کاکائویی را که از خانه صاحبخونه برداشته بود باز کرد و مشغول خوردن شد و وقتی ما متوجه شدیم که کف دستها و صورت خوشکلش قهوه ای شده بود ... و یادمان باشد زمانی را که این کوچولوی کنجکاو دوست دارد پا در کفش بزرگترها بکند و تا قدمی برنداشته از سنگینی کفشها زمین می خورد یا زمانیکه وقتی مهمان می اید تلاش دارد تا همه تابلو عکسهایش را در گوشه گوشه خانه ببینند و چند بار با انگشت کوچک اشاره ا...
22 فروردين 1394

روز مادر مبارک

میلاد مسعود گل سر سبد الهی ریحانه بوستان نبوی یاس خوش بوی علوی معصومه مظلومه ی علی و شفیعه روز تنهایی حضرت زهرای مرضیه  سلام الله علیها بر تمام زنان و مادران مبارک باد...   قلمم راست بایست! واژه ها ...گوش به فرمان قلم! همگی نظم بگیرید مودب باشید! صاحب شعر عزیزی است به نام «مادر» امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟! آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... مادر ای یاد تو آرامش من...! بغلم کن مادر...! آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو... مادرم......
20 فروردين 1394

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام

شیرین شیرینا ، خانم خانما ! خوشحال شدم وقتی دیدم توی صدف بی مثال دهانت 3 تا دندون دیگه تقریبا همزمان جوونه زده .  و این سه دندون تولید فروردین 94 دختر خوشگلمه . که دو تاش تو فک بالا سمت راست و چپ و اون یکی فک پائین سمت چپ جوونه زده . عزیز دلم رویش دندون های 6 و 7 و 8 امت در صدف بی مانند دهانت مبارکت باشه .     و اما برای جذاب شدن این پست چند تا عکس از عسل خودم      آخ که چقدر عاشق این خندیدنتم ، برای اینکه دل ببری و شیرین کاری بکنی اینطوری لوس و با عشوه می خندی    نفس مادر دوستت دارم ...
17 فروردين 1394

روزهای نوروزی

نازگل بهاری من ، دختر شیرین مامان ! امسال نوروز برای من شیرینترین نوروز بود ،‌چون تو گل نازم تو سفر و دید و بازدید همراه ما بودی و با شیطنتها و شیرین کاریات بهمون حس زیبایی را منتقل می کردی . هر چند تو مهمونیها و دیدو بازدید یه لحظه نمی نشستی و دایم در حال راهپیمایی و پله نوردی و کشف چیزهای جدید بودی و ما هم باید دو چشم داشتیم دو چشم دیگه هم قرض می گیرفتیم تا مراقب تو کوچولوی دوست داشتنیمون باشیم اما همه اون حرکاتت با نمک بود و دلنشین . یه نکته ای ام که باید یاداور بشم اینه که نفس من توی ماشین گاهی یه چرت عمیق میزد تا وقتی به مقصد بعدی می رسیم انرژی کافی و وافی برای شلوغ کاری و شیطونی داشته باشه .  خلاصه کلام دوستت داریم . عیدت م...
15 فروردين 1394