خاطرات 3 ماهگی
دخمل مامان خوشکل بابا امید زندگی ما ماهگیت مبارک
تپل شدن دخملی و خوشحالی ما
وقتی دکتر اجازه داد که کنار شیر مامان شیر خشکم هم استفاده کنی زود وزن گرفتی و گوشت اومدی . دیگه یکمی لپ داشتی وای که چقدر دلم می خواست لپتو بگیرم تو دستم . ولی دلم نمی یومد . یه بار نیم رخت روی بالش به نظرم خیلی شیرین و معصوم اومد همون موقع شکار لحظه کردمو ازت عکس گرفتم
خواب ناز
یکبار از خواب ناز بیدار شدی و اطرافتو ی نگاهی انداختی بعد منو دیدی که کنارت نشستم . برام ناز می کردی و انگاز هنوز دلت می خواست بخوابی . یه کم که خستگی بدنتو گرفتی و کامل چشاتو باز کردی مامان شروع کرد نوازش کرد و نرمش دادن بدنت .
به پهلو خوابیدن
اینجا برای اینکه دختر نازم سرش خوش فرم بشه طبق سفارش بزرگترها که می گفتن گاهی به راست گاهی به چپ و گاهی صاف بخوابونمت عمل کرده بودم . خیلی ناز خوابیده بودی جیگرم .
شیک پوش خانم با لباسای عروسکیش
این عکس آخری رو مامانی عاشقش شد براش چاپ کردم زده رو در یخچال