دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

خاطره می شود ...

خاطره میشود : لحظه ای که دخترکم همزمان با شیرین کاری برای بابایی و دایی جون زمانیکه چهار زانو سر سفره نشسته بود با سر توی کاسه دیزی رفت و تمام صورت و سرش زرد و نارنجی شد و راهی حمام و آب بازی شد ... یا زمانیکه که دور از چشم ما در مسیر مهمانی کاکائویی را که از خانه صاحبخونه برداشته بود باز کرد و مشغول خوردن شد و وقتی ما متوجه شدیم که کف دستها و صورت خوشکلش قهوه ای شده بود ... و یادمان باشد زمانی را که این کوچولوی کنجکاو دوست دارد پا در کفش بزرگترها بکند و تا قدمی برنداشته از سنگینی کفشها زمین می خورد یا زمانیکه وقتی مهمان می اید تلاش دارد تا همه تابلو عکسهایش را در گوشه گوشه خانه ببینند و چند بار با انگشت کوچک اشاره ا...
22 فروردين 1394

روز مادر مبارک

میلاد مسعود گل سر سبد الهی ریحانه بوستان نبوی یاس خوش بوی علوی معصومه مظلومه ی علی و شفیعه روز تنهایی حضرت زهرای مرضیه  سلام الله علیها بر تمام زنان و مادران مبارک باد...   قلمم راست بایست! واژه ها ...گوش به فرمان قلم! همگی نظم بگیرید مودب باشید! صاحب شعر عزیزی است به نام «مادر» امشب از شعر پرم،کو قلم و دفتر من؟! آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو... مادر ای یاد تو آرامش من...! بغلم کن مادر...! آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو... مادرم......
20 فروردين 1394

سلام سلام صد تا سلام من اومدم با دندونام

شیرین شیرینا ، خانم خانما ! خوشحال شدم وقتی دیدم توی صدف بی مثال دهانت 3 تا دندون دیگه تقریبا همزمان جوونه زده .  و این سه دندون تولید فروردین 94 دختر خوشگلمه . که دو تاش تو فک بالا سمت راست و چپ و اون یکی فک پائین سمت چپ جوونه زده . عزیز دلم رویش دندون های 6 و 7 و 8 امت در صدف بی مانند دهانت مبارکت باشه .     و اما برای جذاب شدن این پست چند تا عکس از عسل خودم      آخ که چقدر عاشق این خندیدنتم ، برای اینکه دل ببری و شیرین کاری بکنی اینطوری لوس و با عشوه می خندی    نفس مادر دوستت دارم ...
17 فروردين 1394

روزهای نوروزی

نازگل بهاری من ، دختر شیرین مامان ! امسال نوروز برای من شیرینترین نوروز بود ،‌چون تو گل نازم تو سفر و دید و بازدید همراه ما بودی و با شیطنتها و شیرین کاریات بهمون حس زیبایی را منتقل می کردی . هر چند تو مهمونیها و دیدو بازدید یه لحظه نمی نشستی و دایم در حال راهپیمایی و پله نوردی و کشف چیزهای جدید بودی و ما هم باید دو چشم داشتیم دو چشم دیگه هم قرض می گیرفتیم تا مراقب تو کوچولوی دوست داشتنیمون باشیم اما همه اون حرکاتت با نمک بود و دلنشین . یه نکته ای ام که باید یاداور بشم اینه که نفس من توی ماشین گاهی یه چرت عمیق میزد تا وقتی به مقصد بعدی می رسیم انرژی کافی و وافی برای شلوغ کاری و شیطونی داشته باشه .  خلاصه کلام دوستت داریم . عیدت م...
15 فروردين 1394

نوروزنامه 94

بوی جان می آید اینک از نفس های بهار دستهای پر گل اند این شاخه ها ، بهر نثار با پیام دلکش ” نوروزتان پیروز باد ” با سرود تازه ” هر روزتان نوروز باد ” شهر سرشار است از لبخند ، از گل ، از امید تا جهان باقی است این آئین جهان افروز باد . . .               رقص این چلچله ها، وین همه آوا و نوا همه گویند که از راه رسیده ست بهار عشق و شادابی و نور و نفس و عشق و امید همه را بهر تو بر دوش کشیده ست بهار خیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشای روح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهار چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند  خوابهای ش...
10 فروردين 1394

پایان سال و غافلگیر شدن مامان ...

وقتی بابا جون برام عیدی گوشی موبایل خرید و من گوشیهای قدیممو بیخیال شدم ،‌خواستم تا عکسها و مطالب را از اون گوشیها به گوشی جدید انتقال بدم . داشتم عکسهارو میدیدم که یکعدفه با عکسهایی از روزهای اول تولدت مواجه شدم که بابا جون تو بیمارستان و خونه ازت گرفته بود . اینقدر ذوق کردم که نگو . خیلی خوشحال شدم . تمام خاطرات برام زنده شدند . وای خدای من چه عکسهای نازی از دختر کوچولوی یه روزه من ... و حالا ... فلش بکی به گذشته                         اینجا شروع نشستنت بود   ...
25 اسفند 1393

13 ماهگی

این روزها دخترکم می ایستد..روی پاهای قشنگ کوچکش..همان پاهایی که وقتی فرشته ام تازه از بهشت آمده بود قدرتی نداشت..پاهایی که آن روزها با هر گریه و خنده اش بی اختیار می لرزید و تکان میخورد..اما حالا همان پاهای کوچک محکم اند..و این جز معجزه نیست..خدایا شکرت حالا عزیز دلم تمرین راه رفتن می کند... و من از تماشای چهاردست و پا رفتنش،تاتی تاتی کردنش و همه لحظات تکرار نشدنی قد کشیدن و بزرگ شدنش غرق سرمستی و لذت میشوم و عاشقانه بالندگیش را نظاره گرم.. دلبرک شیرین زبانم حالا دارد تمرین حرف زدن هم می کند..و شنیدن صدای نرم و نازک خوش  آهنگش که زیباترین سمفونی دنیاست..لذتی دارد وصف ناشدنی تکرار هجاها..ماما..بابا..دَ دَ....
5 اسفند 1393

اولین پارک دست جمعی دخترکم

گردش به اتفاق خانواده عمو جون به دریاچه و بام ، به دلیل وزش زیاد باد نشد که زیاد عکس بگیرم و اونهایی که گرفتم مقبول واقع نشد   هیجان دخملکم وقتی سوار تاب خونگیش میشه   ...
2 اسفند 1393

جشن تولد یکسالگی

اولین جشن تولد دخترک نازنینم با دو روز تاخیر روز پنجشنبه 30 بهمن ماه برگزار شد...ارزو میکنم که تولد صد سالگیش را در جمع نوه و نتیجه هایش جشن بگیرد  . بالاخره بعد از کلی گشت و گذار در نت  و وب گردیهای بی امان تم  تولد یک سالگی دیانا انتخاب شد..تمی با ترکیب رنگی قهوه ای و صورتی همراه با دخترکهای بالرین   ... و بعد از گذشت سالها از دوران درس و مشق و مدرسه که درست کردن کاردستی هم  از علایق و مشغولیاتم در ان روزها بود..این بار به خاطر گل روی دخترکم باز قیچی به دست شدم و بریدم و چسباندم و چسباندم....  از یک ماه قبل از تولد دست به کار قیچی کردن و چسباندن ...
30 بهمن 1393