خاطره می شود ...
خاطره میشود : لحظه ای که دخترکم همزمان با شیرین کاری برای بابایی و دایی جون زمانیکه چهار زانو سر سفره نشسته بود با سر توی کاسه دیزی رفت و تمام صورت و سرش زرد و نارنجی شد و راهی حمام و آب بازی شد ... یا زمانیکه که دور از چشم ما در مسیر مهمانی کاکائویی را که از خانه صاحبخونه برداشته بود باز کرد و مشغول خوردن شد و وقتی ما متوجه شدیم که کف دستها و صورت خوشکلش قهوه ای شده بود ... و یادمان باشد زمانی را که این کوچولوی کنجکاو دوست دارد پا در کفش بزرگترها بکند و تا قدمی برنداشته از سنگینی کفشها زمین می خورد یا زمانیکه وقتی مهمان می اید تلاش دارد تا همه تابلو عکسهایش را در گوشه گوشه خانه ببینند و چند بار با انگشت کوچک اشاره ا...
نویسنده :
مامان
16:58