دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

خاطره می شود ...

1394/1/22 16:58
نویسنده : مامان
196 بازدید
اشتراک گذاری

خاطره میشود : لحظه ای که دخترکم همزمان با شیرین کاری برای بابایی و دایی جون زمانیکه چهار زانو سر سفره نشسته بود با سر توی کاسه دیزی رفت و تمام صورت و سرش زرد و نارنجی شد و راهی حمام و آب بازی شد ...

یا زمانیکه که دور از چشم ما در مسیر مهمانی کاکائویی را که از خانه صاحبخونه برداشته بود باز کرد و مشغول خوردن شد و وقتی ما متوجه شدیم که کف دستها و صورت خوشکلش قهوه ای شده بود ...

و یادمان باشد زمانی را که این کوچولوی کنجکاو دوست دارد پا در کفش بزرگترها بکند و تا قدمی برنداشته از سنگینی کفشها زمین می خورد خندونک

یا زمانیکه وقتی مهمان می اید تلاش دارد تا همه تابلو عکسهایش را در گوشه گوشه خانه ببینند و چند بار با انگشت کوچک اشاره اش آنها را نشان می دهد و  وقتی اطرافیان از عکسش تعریف می کنند ذوق میکند و جیق می کشد ...

با تل سر،گل سر،کش سر و خلاصه هر آنچه به سر مربوط میشود میانه ای ندارد و  ثانیه ای نگذشته آنرا از سر برمی دارد ... (نفس مامان بزرگ شدی نگی چرا گل سر روی موهای ابریشمی ام نگذاشتین . خودت نمی خواستی ،‌شاهد دارم )

 و در دو مورد اول از شدت ترس و ذوق فراموش کردیم عکسی از این شیطنت برداریم ...

 

از دیوار راست که نه ...  اما از مبل و صندلی بالا می رود

 و محمد رضا ( پسرخاله ی من ) که مهمون خونمون بود ... با وجود این دوتا وروجک هر چه تلاش کردیم عکس درستی نتونستیم بگیریم

پری دریایی نازم ... که از همون بدو تولد عاشق آب بازی بود

عروسکها به صف ... خببببببببببردار

 حالا یه کم تبلیغات ببینم

گل خوش آب و رنگم..نبات کوچولوی شیرینممم ...

کوچولوی خونه ما...قندک زندگیمون....الهه عشق مادررر..هزار بار شکر برای اومدنت  ..ممنون برای بودنت....و چه خوشبختم من..که تو رو دارم..بند بند وجودم به نفسهای تو بسته ست..فدای تو مادررر...بهشت کوچک من...

 

دلبرکم ، عشقولانه دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شیما مامان شاهین کوچولو
23 فروردین 94 12:04
ماشاله چ دخمل ناز و خوش خنده ایی ای جوووونم قرتی خانومو ببین داره با عروسکاش بازی میکنه[مرسی شیما جون ]