دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

جمعه ای دیگر و خونه باغ بابایی

و اما اولین جمعه اردیبهشت ماه ، رفتیم باغ بابایی ، برای استفاده از هوای خوب بهاری و نظاره شکوفه های زیبا و چقدر کوچولوی ناز ما از وزش باد و ریزش شکوفه ها به وجد می آمد و ما که از ذوق این دلبرک سر ذوق می آمدیم. و اما رویت این زیبایی به روایت دوربین ... دلبرک بی تکرارم ...    و حسن ختام این روایت ... عشقولانه دخترکم با خرسش ، لوسی (دیانا این خرس و با اسم لوسی میشناسه) ...
5 ارديبهشت 1394

خلوت مامان و دختری

وقتی دختر و مامان ، یک پنجشنبه به طور کامل در خانه با هم هستند !!! تسبیح و ارگ ،  همزمان !!! نظافت و گردگیری اونم با دستمالی که خودش انتخاب کرده بقیه را در ادامه مطلب مشاهده کنید دیانای غرق بوسه یه نگاهی ام به حیاط بندازیم نمی دونم با چمدون کجا میخواد بره طعم این بوسه های شیرین تر از عسل را ما هم چشیده ایم..واااااای که چه طعمی دارد..عجیب خوشمزه است و می چسبد!  باز هم عشقولانه دخترکم با عروسکهایش ( بی جهت نیست که گفته اند اگر دختر نبود همه عروسکهای دنیا یتیم می ماندند) و علاقه ی این روزهایش علاوه بر پا تو کفش ب...
4 ارديبهشت 1394

دومین ماه از دومین چهار فصل زندگی

نازنین دخترم.... رویای کوچک شیرینممم عروسک قشنگ  خانه مان.. با گذشت هر روز برایمان عزیزتر می شود و شیرین تر..عزیزتر از جان و شیرین تر از عسل..    و گذران زندگی به همراه  تک وروجک پر از انرژی و شور و شیطنت... فسقلی پر جنب و جوشی که این روزها کنجکاویش سر به فلک می کشد...و باید دایم مراقبش باشی که مبادا به وجود نازنینش آسیبی برسد... که تمام اینها اگر چه گاهی خسته ام می کند....و جسمم زیر بار این خستگی کم می آورد ...اما روحم تر و تازه می شود و صیقل میخورد..از حس این لحظات اعجاب انگیز تکرار نشدنی...در کنار فرشته ی کوچک بی تکرارم.. و این هم یک راز مادرانه دیگر است...که هر قدر هم...
2 ارديبهشت 1394

پا توکفش بزرگترا

خب ، این روزا قند و نبات ما علاقه زیادی به کفش بزرگترها پیدا کرده و دائم پا تو کفش بزرگترها میکنه ، حالا اگه سختم راه رفت یا حتی اگه زمین خورد براش مهم نیست  !!! ...
31 فروردين 1394

بازی در حیاط خانه

    و باقی عکسهای توپ در ادامه مطلب شیطنت از چشم سیاهش میباره !!! این هم طبق معمول پله نوردی خونه مامانی - بابایی بالاخره نمیشه که برا مامان جونم ژست عکس نگیرم ... مادر به قربون اون خنده هات شیرین دوست داشتنی من آخ قربون اون شیرین خندینت جاااااااااااااااااااااان مادر ،‌نفسمی ...
29 فروردين 1394

جمعه و پارک و گلخانه و یه گذری هم به فروشگاه بابا جون

دختر نازدونه ما به دلیل طولانی بودن تعطیلات و ددر رفتن ، دیگه عادت کرده و باید میبردیمش پارک . یک اخر هفته در هوای پاک و دلچسب گلخانه و پارک ...و دخترک نوپای من که از راه رفتن مستقل در خارج از محیط خانه... سراپا شور است و اشتیاق.. دختر لطیف من گلهای سرخ رو نوازش میکرد و ازششون خوشش اومده بود از سرسره اولش می ترسید ولی کم کم عادت کرد . یه نفسی تازه بکنم !!! یه ژستی هم برا مامان عکاسی باشی بگیرم  دست آخر هم نیم ساعتی رفتیم فروشگاه تا جنس های جدیدو که رسیده بود چک بکنیم  دختر شیطون باید بره تو کارتون تا بزاره باباجون ودای...
28 فروردين 1394

نوپای چهارده ماهه هشت دندانه !

و اما داستان ما و دخترک چهارده ماهه در این روزها... فسقلی شیرینم چند روز مانده به تولد یک سالگیش اولین قدمهای مستقل زندگیش را برداشت..و حالا بعد از گذشت دو ماه به اندازه ای در راه رفتن تبحر پیدا کرده که در چشم به هم زدنی کل خانه را با قدمهای کوچکش طی میکند..از این سر خانه به آن سر..و در این راهپیمایی کنجکاوانه به هر سوراخی سرک می کشد..هر کشویی را باز میکند و محتویات آن را برایمان بیرون می ریزد..سیمهای وسایل الکترونیکی خانه را گردن بند میکند و به گردن می آویزد...سری به سطل زباله میزند ...در نبود دایی جانش اتاقش را حسابی سر و سامان می دهد و مرتب میکند !..با تلفن و موبایل صحبت می کند ...و در  این میان هر وقت هم صدای موزیک شادی در ...
26 فروردين 1394

تولد یه نی نی به نام نیکا

20 ام فروردین زاد روز نیکا کوچولو ، نوه ی خاله ی مامان جونیت بود و شما 23 ام رفتی به دیدنش . اینم عکسای فسقلی عزیزم تولدت مبارک . صد ساله بشی .   ...
23 فروردين 1394