جشن قدم
نازنینم..دخترم..شاخه نیلوفرم
ماه دوازدهم زندگیت همراه بود با تغییر و تحولاتی که البته از مدتی پیش بی صبرانه در
انتظارش بودم
مهمترین و به یاد ماندنی ترینش:
برداشتن قدم های مستقلت...
و از حس این که کوچولوی من به تنهایی قدم برمیدارد جیغی از سر خوشحالی کشیدم! حجم
شادیم به قدری زیاد بود که شروع کردم به دست زدن و هورا کشیدن ...
... آخ که چقدر شیرین بود تاتی تاتی دخترم وقتی به تنهایی چند قدمی را برداشت
و خودش از اینکه داشت تنها قدم های کوچیکش را برمیداشت در خوشحالی
و حیرت غرق بود و می خندید
بند دل منی...دوازده ماهه شیرینممممم
و اماااا....برداشتن این گامهای کوچک بهانه خوبی بود برای یک جشن کوچک خانوادگی ...
با یک کیک مامان پز !!! که با شیطنتهای کودکانه ات و شلوغی کارهای تولدت مجالی
برای تزئینات باقی نماند و البته انگار دختر شیرینم از این کیک مامان پز خوششان آمد و خوب
هم نوش جان کردند.
با آرزوی اینکه
قدمهای نازنینت در راه سعادت و خوشبختی باشه عزیزکم
دختر کوچک من قدمهای بعدی را استوارتر بردار
زیرا مطمئن باش
ما در پس قدمهایت همچون کوه ایستادیم
تا اگر پایت لغزید
با نهایت عشق تو را به اغوش بگیریم.