دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

خاطرات 12 ماهگی

1393/11/30 10:40
نویسنده : مامان
367 بازدید
اشتراک گذاری
در آستانه یکسالگی عشق کوچولوی ما

زمستان امسال هم به نیمه رسید..زمستانی که البته هیچ شباهتی به زمستانهای پربرف کودکی هایمان نداشت..و آرزوی ساختن آدم برفی دماغ هویجی هم برای خودم و هم دخترکم برای اولین بارش  همچنان یک آرزو باقی ماند و جامه عمل نپوشید!

طبق معمول هر سال از حالا شمارش معکوس من هم برای سپری شدن نیمه باقی مانده این زمستان بدون برف و بارندگی شروع شده..

نبات کوچولوی یازده ماهه و چند روزه ما هم این روزها شیطنت و کنجکاویش به حد اعلا رسیده ! آنقدر که توجه و مراقبت دایمی از این وروجک زبل مجالی برای کارهای دیگر برایم باقی نمی گذارد..

اما کماکان جالب توجه ترین قسمت خانه همان آشپزخانه است..از دکمه های فر و کلیدهای ماشین لباسشویی گرفته..تا کشوهای محتوی قاشق و چنگالها و خرده ریزهای آشپزی..همه و همه جزو علایق ویژه دردانه کوچکم هستند...سطل برنج هم که در این میان سوگلی و گل سرسبد محسوب میشود!

و اسباب هایی که حالا مهمان همیشگی هال خانه مان هستند.. و هر بار دیدنشان لبخند را به لبهایم می آورد..

جارو برقی ، سشوار و ریش تراش ..این پر سر و صدای های دوست داشتنی و عجیب !که به محض روشن شدنشان ..ترس و حیرت را در نگاه دخترکم میبینم و با کمال تعجب چاره ای جز در آغوش گرفتنش ندارم تا آرامش خاطری شود برایش .

و در پایان روز...من می مانم و خانه آشفته و به هم ریخته ای که در جای جای آن می توان ردپایی از کاشف کوچکم را دید..و این شلختگی و بی نظمی همان چیزیست که دوستش دارم و بابت آن خدا را شاکرم!..همه آن چه که نشان می دهد در این خانه کودکی زندگی می کند..کودکی که باید با دستان کوچک و فکر پر رمز و رازش ، دنیای اطرافش را بشناسد و کشف کند..زمان ، زمانِ خلاقیت و ابتکار اوست..و من از همه وسواس هایم گذشته ام تا به مهم ترین اولویتم برسم......آرامش خاطر کودکممممم

کودکی که تمام زندگی من هست...تنها دلیل بودنم..و همین شیطنت هایش..خنده هایش..ریخت و پاش هایش..جیغ هایش و همه کودکانه های شیرینش ، زندگیم را رنگی کرده است...رنگی به رنگ رنگین کمان

کودکی که می دانم مهمان زودگذر خانه من هست...

فرشته ی کوچکمممم...کودکی کن..آرام..شاد..آزاد..فریاد بزن و بازی کن..کودکی کن..و بزرگ شو

باشد که مهمانی خانه من ..زیباترین مهمانی زندگی ات باشد .

 

دخترک زمستانی من ! گل همیشه بهارم ...

 

ورودت به ماه 12 زندگی را تبریک می گویم و امیدوارم 120 ساله شوی عزیز دل مامان

... خدای مهربانم ... شکر ... به خاطر بودنش ... سلامتیش ... خنده هایش و تمام لحظات بکر  مادرانه ای که او خالقش بود ... دخترک شیرین دوست داشتنی من

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

مهمونی ماهیانه خونه خاله فاطی مامان

طبق روال هر ماه جمعه اخر دی نوبت مهونی خونه خاله بود که با یه هفته تاخیر سوم بهمن برگزار شد . دختر گلمم مثل همیشه خوش خلقی کرد و  بهش خوش گذشت . اینم تیپ خوشکلت که بازم دایی جون باذوقت قبل از رفتن به مهمونی ازت عکس گرفت .

 خمیازه بعد از خواب و دست دسی چشمک

حرکات ژیمناستیک دخترکم + ناز کردن برای دایی جون موقع شکار لحظه ها

لباسهای عشق مامان رو مبل خونه مامانی جا خوش کردن ... اینم جز همون به هم ریختگیهاس چشمک

 

بشین ...

پاشو ...

و حالا چند چرخش

اینم آخر همه شیرینکاریها...  خنده بعد از عکاسی و همکاری دخملمبوس

اینم موبایل مامانی که خیلی از شماره هاش از تو کنتاکتش پاک شده ... کی پاک کرده ؟ کاشف خونه دیانا جوجه!!!

و پله هایی که پیموده میشود ...

امیدوارم پله های زندگی رو با موفقیت طی کنی عشقولکم...

یعنی من قربون این خنده های از ته دلت برم که زندگی دوباره بهم میده

ضعف نکنی دختر جوووووووووووووون

سواری گرفتن از کالسکه به شیوه دیانایی

نمی دوووووونم یعنی مارکش خوبه !!!!!!!

آخه تا کی باید ازینا استفاده بکنم ؟؟؟؟!!!!چشمک

دختر متفکرم انگشت حیرت بر دهان گذاشته ...

مادر به قربون قد و قامتت بره گل یاس خوشبوی من

با کمک و همکاری دخترکم در انجام کارهای خانه ...

مامان جون چی نیاز داری برای آشپزی برات بیارم !!!خنده

در بین انجام کارها ، گاهی هم دخترک کمک حال مادر!..نیم نگاهی به اسباب بازیهایش می اندازد و چند ثانیه ای با آنها سرگرم می شود!

چیه مامان جون بازم کمک می خوای !!!

 و از فرط خستگی گوشه ای از هال به خواب عمیق فرو می رود ... و مجالی برای بردنش به اتاق خواب نمی ماند

و بعد از استراحت کامل و رفع خستگی ... در پی بازی سر از زیر میز غذا خوری در می اورد و از کشف این مکان به وجد می آید

و در این بین گاهی برای اینکه ما هم نفسی تازه کنیم چند ثانیه ای تبلیغات تلویزیونی به کمک ما می آیند و دلبرکم را سرگرم می کنند ...

یعنی من عاشق این نشستنتم قشنگم

 و کریری که بعد از دو سه ماه پارک شدن در گوشه اتاق ، دوباره یکی از وسایل بازی و سرگرمی دخترکم شده ... این وسط نقش قاشق در دست دیانای کدبانو چیست آن را نمی دانم !!!

توجه که بکنی با هر تیزر تبلیغاتی پوزیشن این مانکن کوچولوی ما هم تغییر می کند !

شاید هم می خواهد آشی برایمان بپزد که یک وجب روغن روی آن باشد !!!

.....

و دوباره دیانای خواب آلود و گریان من بغلکه آغوش گرم مارا می طلبد برای آرامش قبل از خواب

شب تولد امام حسن عسگری (ع) و مهمونی خونه مامان جونی

خونه مامانی برای شما فرقی با خونه خودمون نداره. چون زیاد اونجا هستی و خیلی ام بهت خوش میگذره . میدونی زیادی تحویلت میگیرن و بهت اجازه میدن هر اکتشافی که میخوای بکنی . مثلا تفریح و اکتشاف این روزات این شده که از پله های پدیرایی بری بالا و یه چرخی تو اتاقها بزنی و دوباره برگردی و خودت رو روی پله ها به سمت پائین سر بدی و دیگه اینکه ظرف میوه هم از دست دختر وروجک فسقلی ما در امان نیست و در چشم به هم زدنی همه محتویات ظرف میوه روی زمینه و من باید دائم اونها رو برگردونم توی ظرف و شما بریزی بیرون و این کار ادام داره تا زمانیکه ظرفو از جلوی خانم مکتشف برداریم . با همه این شیرینکاریات و شیطنتهات دوست داریم کوچولوی باصفای خونه ما .

موقع شام هم کنار ما مینشینی اگر بهت غذا بدیم آرومی وگرنه همه چیو به هم میریزی . غذای خودت رو خورده بودی منم خواستم باهات یه کوچولو شوخی بکنم نوک قاشق رو زدم توی فسنجون دادم بهت . روی زبونت نگه داشتی و ریختیش بیرون .خخخخخخخخخخخخ

و نمایشی از آماده شدن دخترکم برای دردر رفتن ...

و گذر از تونل زمان ... وقتی می بینی چه سریع کفشهای کوچولویش به پایش کوچک می شود و باید جایگزینی برایش تهیه شود

و وروجکم در حال اعلام آمادگی برای در آغوش گرفتن و دردر رفتن

خانه مامانی که دیگر خانه خودمان هست و دختر شاه پریون راحت به هر طرف که بخواهد می رود ...

 پله نوردی و فتح قله برای ورود به اتاق ها این روزها از لذت بخش ترین تفریحات دختر شیرین ماست

باز هم تیزر تبلیغاتی و محو تماشای آن ( البته اینبار لیوان به دست )

دیس میوه ای که وسط پذیرایی پخش شده و شرمندگیش میماند برای ما جلوی مهمونها

اولین خط خطی دختر ناز مامان

 

 کیف باب مجید که زیر دست دختر افتاده

 و اینروزها یکی از بازیها و شیطنتهای وروجک خانه ما قائم شدن پش پرده اتاقش هست

 

 

 حالا کی باورش میشه اون دختر شیطون اینهمه مظلوم بشه !!!

 

 

و این روزها ، شلوغی خانه ، حذف میز وسط مبلمان ، در آوردن کشوی میز تلویزیون به دلیل خطر پارگی پای دخترکمان که آن را بیرون می کشد و پایش را زیر کشو می برد و اسباب بازیهایی که روی مبل روان است و میوه هایی که روی زمین ولو می شوند و باید در چشم بهم زدنی نوش جان بکنی و ...  همه و همه نشان از وجود فسقلی کوچکی می دهد که می چرخد و می خندد و بازی میکند تا کشف کند و رشد کند و بالنده شود

و اینجاست که شکر می گویم خدا را به خاطر نعمت به این شیرینی که به ما عطا کرده و باز هزاران بار شکر شکر شکر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عمو محسن
15 بهمن 93 13:29
عروسک عمو دلمون برات یه ذره شده کاش زودتر این دوریا تموم میشد. ممنون عمو محسن . ما هم دلمون زود به زود تنگ میشه