دیانا ، فرشته کوچولودیانا ، فرشته کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

دیانا فرشته کوچولوی ما

خاطرات 9 ماهگی

1393/8/29 11:36
نویسنده : مامان
286 بازدید
اشتراک گذاری

ني ني شكلكفرشته کوچولوی ما  ماهگیت مبارک. ني ني شكلك

taart11.gif

نه ماه نفست به نفسم بند بود

و حالا نه ماهه که نفسم به نفست بنده

نفسم نه ماهگیت مبارک ...

دیانا جونم دختر نازم ، شیرین مامان ، خوشکل خونه ماااا عزیز دردونه ما الان درست همون اندازه که آسمونی بودی و تو وجودم غوطه می خوردی حالا نه ماهه که زمینی شدی و داری با ما زمینیها زندگی میکنی . فدات بشم که چقدر دلم برای موقعی که تو دلم بودی و ابراز وجود میکردی تنگهههههه . یه دنیا دوست داریم فرشته کوچولوی خونه ما

 و اما...

عشق مامان تو نه ماهگی خیلی کارای شیرینی میکردی مثلا کاملا چهار دست و پا می رفتی خیلی تند و سریع خودترو به وسایل می رسوندی . کشوی کابینت بیرون میکشیدی با درب یخچال بازی می کردی و عاشق آشپزخونه و وسایلش بودی و تلفن را هم خیلی دوست داشتی .

خرید نه ماهگی

این لباسها هدیه پایان نه ماهگیته که داری وارد 10 ماهگی میشی یعنی اولین ماهگرد دورقمی شدن سنت . خخخخخخخخخبغل

بازیگوشی تو اتاق و ارگ زدن

چون خونده بودم که اسباب بازیهایی که یه دکمه از اونو فشار میدی یه عکس العملی نشون میدن برای بچه این سنی خوبه برات یه ارگ تهیه کردیم که اوایل وقتی میذاشتیمش جلوت بی تفاوت بودی اما کم کم دکمه هارو که فشار میدادی و آهنگ میزد خوشت میومد . یه وقتایی یه دکمه رو اونقدر نگه میداشتی که تا یکی دو  دقیقه فقط صدای اون دکمه میومد . اینجا یه طوری شده بود که کم کم داشتی با زانوهات شیرجه میرفتی روی ارگ تا برات بزنه . یکی از علاقه مندیهای دیگت این شده که بری اتاقت و پای کمد اسباب بازیهات و باعروسکهای طبقه پائین ویترینت بازی کنی . وقتی دنبالت گشتم دیدم تو اتاقت هستی و مشغولی منم ازت عسک خوکشل گرفتم . موش موشیه مامان

کتاب خوانی یا پاره کردن کتاب

داشتم توی سررسیدم یه چیزایی می نوشتم که اومدی ازدستم گرفتیشو چند صفحه ای از اونو پاره کردی . منم کتاب نغمه هاتو بهت دادم که رنگی باشه و خوشت بیاد که داشتی دخل اونم میاوردی ........

کنجکاوی و تلفن

دیانا جونم ،‌عشق مامان الان تو یه سنی هستی که دوست داری همه چیو تجربه بکنی تا اشیاء رو بشناسی و حس کنجکاویت آروم بشه . اینجا خانم طلا با تلفنی که در اختیارش قرار گرفته مشغول سر و کله زدنه تا ببینه آدمای توش بیرون میان .

شیطنت در آشپزخونه

دختر نازم ، خانم خوشگل ... تو نه ماهگی حسابی شیطنت میکردی و به همه جا سرک میکشیدی . عشقت شده بود آشپزخونه . دائم با کشوهای کابینت بازی می کردی . می خواستی ازشون بگیری بری بالا  

دیانا و پشول خان

وقت سیسمونی دوست داشتم برا دختر گلم یه خرس بزرگ هدیه بخرم که خریدم . حالا هم تو نه ماهگی آوردمش پیشت تا باهاش بازی بکنی ( این همون شاسخین خودمونه چشمک )

سیب خوردن دیانا

دختر خوشگل و شیطون مامان می خواد دندون دربیاره دوست داره به لثه های خوشکلش یه چیزی بکشه . از لثه کشی هم که برات خریدم استفاده نمیکنی . دوست داری سیب گاز بزنی . خخخخخخخخخخخ

لگو

خوشکل مامان ، با خرید لباسهای زمستونی مثل شلوار جین و کاپشن و شال و کلاه برات یه ماشین شیطون و یه سطل لگو خریدیم که وقتی اونهارو جلوت میگذاشتیم دو تا برمیداشتی و به هم می کوبیدی

دختر شیرین و ناز مامان ، جیگرطلای من . شب تو سالن پذیرایی نشسته بودم که دیدم صدایی ازت نمی یاد و آروم شدی . اومدم آشپزخونه دیدم غرق بازی با خونه سازی و توپات هستی . از بالای اپن صدات کردن سروتو بلند کردی نگاهم کردی و خندیدی منم درجا عکس ازت گرفتم . قربون خنده هات برم .

مقنعه سفید نماز

الان تو نه ماهگی یه طوری شده که وقتی نماز می خونیم از سر و کامون بالا میری . مهر و تسبیح برمیداری . وقتی سجاد پهن میشه خودتو سریع میرسونی که باهاشون بازی بکنی . چادر منم میکشی و بعد می خندی . مقنعه سفید که سرت میکنم ذوق میکنی . اینجا ذوق که کردی در جا عکس گرفتم .

هدیه خاله سوسن

خاله سوسن ( دوست مامان ) خیلی وقت بود که می خواست بیاد دیدن دختر کوچولوی ناز من . اما خوب به دلایلی نتونسته بود . نگو داشته واسه دخترم لباس می بافته .
بالاخره زحمت کشید و یکم آذر ماه اومد خونمون و بافتنی های قشنگی که برات بافته بود آورد . کلی با علی کوچولو بازی کردین . البته علی یه کم بزرگتر از تو بود نمی ذاشت خیلی به اسباب بازیها دست بزنی . ما دائم کنترلتون می کردیم .
اینم عکس لباسهای خوشکلت . دست خاله سوسن درد نکنه

سهم نی نی جون از سفره غذا

فسقلی مامان عاشق نون سنگکه . خب نون سنگک نرمه و راحت به لثه های خوشکلت میکشی . اینه که وقتی سفره غذارو پهن می کنیم میای تا سهم غذاتو برداری . اینم از سهم دختر جیگرم از سفره . یه وقتایی هم عجله میکنی و نونو زیاد گاز میزنی و راه گلوتو میگریره منو و بابا باید کمکت کنیم تا دربیاریشو ریز ریز بهت غذا بدیم . درضمن کوچولو خانم ما رو مجبور کرد بعد از یکسال تنبلی رو بذاریم کنار و دوباره پشت میز غذا سلف کنیم چون دیگه هیچکس جلودارت نیشت و سفره رو بهم میریزی . قربونت برم من طلا خانم

 منحتی رشد دوردونه خونه ی ما

لحظه به دنیا اومدن : وزن 2.890 - قد 46-دور سر 35

پایان یک ماهگی : وزن 3200-قد52 -دور سر36

پایان دو ماهگی : وزن 3600-قد55-دور سر 37

پایان 3 ماهگی : وزن 5 - قد 58 - دور سر 38

پایان 4 ماهگی : وزن 5800- قد 62 - دور سر 40

پایان 5 ماهگی :وزن 6500 - قد 65 - دور سر 41.5

پایان 6 ماهگی : وزن 7200 -قد 68 - دور سر 42.5

پایان 7 ماهگی : وزن 7600 - قد 70-دورسر 43

پایان 8 ماهگی : وزن 8 - قد 71 - دور سر 44

پایان 9 ماهگی : وزن 8200- قد 72.5-دورسر 44.5

پایان 10 ماهگی :وزن 8400-قد76-دور سر45

پایان 11 ماهگی :

یکسالگی :

 

خدایا فرشته نااااااااز و کوچکی که 9 ماه است به ما بخشیدی را در پناه خودت حفظ کن .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)