خاطرات 6 ماهگی
شیرین طلا خانم خانما عسل مامان زندگی نفس عشق ماهگیت مبارک
نماز بابا رو نگاه میکنی
اینجا رو شیکم خوابوندمت . باید کم کم اینکارو می کردیم که بتونی چهار دست و پا بری . بابا داره نماز می خونه تو هم نظاره می کنی . داری یاد می گیری کچل مامان
سفر به قزوین خونه عمو محسن
دو روز رفتیم قزوین خونه عمو جون ، اولین بارت بود که میرفتی قزوین اونم خونه عمو ، خوشبختانه تو و آقای آرتین با هم کنار میومدین . فقط آرتین گوشواره های تو براش جالب بود و تو هم وقتی میدی آرتین میتونه راه بره و بایسته دیگه وقتی میومدی تو بغلمون دلت می خواست بایستی و نمی تونستیم بنشونیمت . حالا نمی شد متوجه کنیم که پسر عموت ازت بزرگتره که می تونه بایسته
چه گوشواره های خوشکلی داری دختر عمو !
این کلاهم وقتی رفتیم بیرون برات خریدم خیلی ازش خوشم اومد بهت خیلی میومد جیگرم
جشن عروسی و شادیه دخملی
مرداد عروسی مهری عمه و شهریور عروسی فرشته که عروسی مهری چون اولین بار بود توی اون همه شلوغی و صدای بلند ارگستر بودی یه کمی بی تابی میکردی و گریه می کردی البته بعدش خوابیدی اما عروسی فرشته حسابی گشتی و بغل فامیل مامان رفتی و باهاشون عکس انداختی . قربون تیپ خوشگلت برم با اون تل سری که هنر دست مامان جونت بود .
فسقلی میره زیارت
اولین زیارت تو دختر خوبم - زیارت امامزاده قاهون بود . وقتی درست شش ماهت تموم شده بود . برا گردش رفته بودیم یه جنگل خوش آب و هوا . با همه بازی می کردی تازه اونجا ناپرهیزی کردیم و یکمی بهت مزه بستنی رو چشوندیم . دومین زیارتی که هم رفتی حرم حضرت معصومه بود .
سردوش بابا
یکی از بهترین تفریحات دختر شیرینم سردوش رفتن شده . قربون شادی کردن و ذوق کردنت بره مامان . اولین بار وقتی رفتیه بودیم تفریح توی جنگل بابا سردوشت گرفت و تو را عادت داد . ایقدرم موهای بابارو محکم نگه میداری که دردش میاد .
لحظه های شاد و شیرین من و دیانا جونم
کوچولو رفته تو سبد بره خرید برا مامانش
خانمی چیو نگاه می کنی ؟
وای که چقدر خوابش میاد ( فسقلی تازه از خواب بیدار شده بره عروسی )
وای که گوشم می خاره
هدیه دایی جون
دو دایی رفتن شمال برای تفریح . جاشون خیلی خالی بود . حالا که برگشتن این لباس خوشکلو با یک جفت جوراب خارجکی برای نی نی نازمون سوغات اوردن . مبارکت باشه جیگرم . دست دایی جونا درد نکنه
چه لباس خوشکلی خوش بحالت