سفر به تبریز
برای بابا مجید ماموریت به تبریز پیش اومد و ما رو هم با خود همراه کرد ... یعنی من دوست داشتم باهاش بریم ... تو مسیر دیانای عزیزم خیلی همکاری کرد و خوب هم خوابید ... تبریز شهر زیبا و قشنگی بود ولی نتونستیم از جاهای دیدنیش بهره ببریم ... ان شاالله سفر های بعدی
نکته ی این خاطره : موقع ناهار وقتی به رستوران رفتیم ، امید نداشتم دیانا غذا بخوره اما چون عاشق سوپ بود کلی سوپ خورد و انگار خیلی گرسنه بود کلی جوجه و کباب خورد و ما که میگفتیم بریم می گفت بازم میخوام و حالا وقتی میخوام راضیش بکنم بیشتر غذا بخوره میگم یادت میاد تبریز چقدر سوپ خوردی و میگفتی خوشمزس بازم میخوام و این میشه که بهتر غذا میخوره و هر قاشقی ام که میخوره میگه به خوشمزس...
ای جون دلم عزیزم دخترم نفسم عسلم
عکس رستورانشو هر چی میگردم پیدا نمی کنم در اسرع وقت میزارمش .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی