20 ماهگی عشقم
شاخه نبات مامان ... قندم ... شکلاتم ... 20 ماهگیت مبارک ...
خیلی بیستی دختر عسلم ...
مهمونیهایی که به مذاق دخترکم خوش اومد :
1:سر زدن خونه نامزد دایی جون
2: تولد دایی جون
3: مهمونی خونه خودمون ( ولیمه خونه جدید)
اما توی این مدت ، شیرین مامان ... دیانا خانم ؛ کلی رشد عقلی و جسمی کرده که برای اون باید خدارو هزار بار شکر بکنم ... دایره لغاتش بسی گسترده شده و به اونها ممد(محمد) ، شیشه ، شوار (شلوار) ، قان قان ، گدو (گردو) کوکو ، گبه ( گربه ) ، نماز ،اله ( الله اکبر ) ، پا ( پاشو ) بال ( بالا ) ، قطه ( قطره ) ، تاب تاب ، کبشام ( کفشهام ) و مامانم ( خطاب به من ) ... اضافه شده و دیگه اینکه عاشق تاب بازی شده و عادت این روزهاش برای خوابدن اینه که حتما بازوی من توی دستاش باشه .. وابستگیش این روزا به من زیاد شده و خیلی بهم می چسبه ... توی میوه ها سیب می خوره و موز رو باید روی تاب ، گولش بزنی بخوره ... عاشق پارک و دوست و بچه های همسن خودش و به استخر بادیش علاقه مند شده و شیر میخوره حسابی ...
نماز خوندش خیلی نازه ، چادر سرش میکنه و گوشه هاشو با دست نگه میداره و میره جلو آییه خودشو ببینه و شیرینی شده برای خودش که نگو ... کلا دل میبره دلبرکم ...
و بقیه توصیفات از کانال عکس و دوربین ...
تولد دایی جون
در پایان یاداور بشم که این روزها و توی این سن ، عکس گرفتن از دختر خوشکلم خیلی دشوار شده و کلا بیشتر حواسش پرته اطرافشه تا دوربین ... اینه که از صورت قشنگش عکس کم دارم